چرا فراموش شدن در عصر اینترنت سریع تر از رسیدن به معروفیت است؟
به گزارش دکتر برای تو، در گذشته، نام ها برای ماندن ساخته می شدند. وقتی کسی در قرن بیستم مشهور می شد، مثل نام یک ستاره در آسمان فرهنگ می درخشید. مردم دهه ها بعد هنوز از الویس پریسلی (Elvis Presley) یا آدری هپبورن (Audrey Hepburn) سخن می گفتند. معروفیت، کند به دست می آمد اما سخت هم از یادها می رفت. رسانه های محدود و حافظهٔ جمعی کوچک تر، به نام ها عمق می دادند.
امروز اما، در دنیای اینترنت، حافظهٔ جمعی به جریان بی انتها داده ها تبدیل شده است. حتی آن هایی که میلیون ها دنبال نماینده دارند، ظرف چند هفته محو می شوند. به نظر می رسد فراموشی، دیگر نقطهٔ انتها معروفیت نیست، بلکه بخشی از آن است. هر محتوایی که امروز دیده می گردد، خود در لحظهٔ دیده شدن در حال ناپدید شدن است.
پرسش این است که چرا چنین شد؟ چرا در دنیای که هیچ چیز واقعاً پاک نمی گردد، فکر ما همه چیز را زودتر از همواره فراموش می نماید؟ پاسخ در ترکیب پیچیده ای از روان شناسی، اقتصاد توجه (attention economy) و سازوکارهای فناوری نهفته است. در این نوشتار، خواهیم دید چگونه الگوریتم ها، حافظهٔ ما را کوتاه تر و فراموشی را سریع تر نموده اند، و چرا در عصر اینترنت، ماندن در فکر مردم سخت تر از همواره شده است.
1. حافظهٔ کوتاه مدت جمعی: مغز دیجیتال دنیا
شبکه های اجتماعی، حافظهٔ جمعی ما را به حافظه ای کوتاه مدت (short-term collective memory) تبدیل نموده اند. آنچه دیروز میلیون ها بار دیده شد، امروز در میان انبوه داده های تازه دفن می گردد. الگوریتم ها بر اساس تازگی (recency) کار می نمایند، نه اهمیت. هر پست فقط تا زمانی دیده می گردد که پست نوتری از راه برسد.
این همان چیزی است که می توان آن را اقتصاد ناپایداری (ephemeral economy) نامید. پلتفرم ها بر پایهٔ فراموشی می چرخند، نه یادآوری. چون تنها در صورت فراموشی، مخاطب در پی تجربهٔ تازه تر می رود و زمان بیشتری را در شبکه صرف می نماید. در واقع فراموشی نه نقص این سیستم بلکه موتور محرک آن است.
این شرایط، ما را به حافظه ای جمعی شبیه مغز انسان دچار نموده است: پر از تحریک لحظه ای و بی قرار. اما تفاوت در این است که مغز انسانی فراموش می نماید تا جا برای معنا باز کند، در حالی که حافظهٔ دیجیتال فراموش می نماید تا جا برای دادهٔ بی معنا بسازد. نتیجه، فکری جمعی است که همه چیز را می بیند اما هیچ چیز را به خاطر نمی سپارد.
2. دیکتاتوری تازگی: چرا هر چیز قدیمی بی ارزش می گردد
در فضای اینترنت، تازه بودن خود ارزش است. الگوریتم ها محتوای تازه را پاداش می دهند و کهنه ها را کنار می گذارند. حتی اگر محتوای قدیمی تر عمیق تر یا زیباتر باشد، به علت نداشتن نرخ تعامل بالا، حذف می گردد. این منطق تازه گرایی (novelty bias) فکر ما را نیز آموزش داده است تا از هرچیز تکراری دل زده گردد.
در گذشته، مرور زمان به آثار هنری و فکری وزن می داد. اما امروز زمان، دشمن آن هاست. اثری که در روز انتشار ترند می گردد، در هفتهٔ بعد فراموش می گردد. پدیدهٔ فراموشی سریع (rapid forgetting) فقط حاصل بی حوصلگی کاربران نیست، بلکه نتیجهٔ ساختار مالی پلتفرم هاست که بر گردش سریع محتوا تکیه دارد.
این روند، فرهنگی سطحی و زودگذر ایجاد نموده است که در آن ارزش، با دوام سنجیده نمی گردد بلکه با لحظه. همان طور که بدن در برابر مصرف بیش ازحد قهوه به بی خوابی عادت می نماید، فکر ما هم در برابر بمباران مداوم تازگی، به فراموشی معتاد شده است.
3. از آرشیو تا فید: گذار از نگه داشتن به رها کردن
در قرن بیستم، فرهنگ بر آرشیو (archive) بنا شده بود. فیلم، کتاب یا اثر هنری قرار بود حفظ گردد تا نسل های آینده آن را ببینند. موزه ها و کتابخانه ها حافظهٔ تمدن بودند. امروز اما محور فرهنگ دیجیتال، فید (feed) است. فید به جای نگه داشتن، جریان دارد. محتوا برای مصرف سریع فراوری می گردد نه برای بقا.
این تغییر ساختاری، رابطهٔ ما با حافظه را دگرگون نموده است. دیگر ارزش در داشتن نیست بلکه در گردش است. هر پست کهنه، جای خود را به بعدی می دهد و هیچ چیز انباشته نمی گردد. فید، بر خلاف آرشیو، به یاد نمی سپارد بلکه جاری می ماند.
فرهنگ فید یعنی فرهنگ حذف تدریجی گذشته. در این فضا، حتی هنرمندان و نویسندگان هم باید به ریتم محتوا عادت نمایند. ارزش دیگر در ماندگاری نیست بلکه در قابلیت بازنشر است. آنچه نمی چرخد، می میرد. اینترنت به جای حافظه، جریان ساخته است و در جریان، هیچ چیز باقی نمی ماند.
4. روان شناسی فراموشی: فکر خسته از بیش تحریکی
مغز انسان، برای این حجم از اطلاعات طراحی نشده است. آنچه در روان شناسی به بیش تحریکی شناختی (cognitive overstimulation) شناخته می گردد، امروز در مقیاس دنیای تجربه می گردد. هر روز هزاران تصویر، تیتر، ویدیو و پیغام وارد فکر ما می گردد. سیستم عصبی برای بقا، ناچار به حذف اکثریت آن هاست.
فراموشی در این معنا، مکانیسم دفاعی فکر است. چون اگر هر چیز را به خاطر بسپاریم، فلج می شویم. در عصر اینترنت، این سازوکار طبیعی تشدید شده است. مغز دیگر میان مهم و بی اهمیت تفاوتی نمی گذارد. همان طور که حافظهٔ کوتاه مدت دیجیتال زود پاک می گردد، حافظهٔ انسان هم در برابر تکرار بی وقفهٔ محرک ها بی تفاوت می گردد.
به همین علت، حتی چهره های بزرگ دیجیتال نیز زود از فکر می روند. فراموشی، محصول تنبلی نیست بلکه نتیجهٔ اشباع است. فکر انسان در برابر طوفان محتوا، تنها با یک واکنش زنده می ماند: بی اعتنایی.
5. محتوای زیاد، حافظهٔ کم
در نگاه نخست، تصور می گردد که اینترنت حافظهٔ نامحدودی دارد. سرورها هر چیز را ذخیره می نمایند و هیچ تصویری واقعاً از بین نمی رود. اما در عمل، این فراوانی داده (data abundance) موجب کمبود توجه می گردد. هر چه اطلاعات بیشتر، ظرفیت پردازش فکری کمتر.
در روان شناسی، این پدیده با عنوان اضافه بار اطلاعاتی (information overload) شناخته می گردد. هر چه داده ها افزایش یابد، نسبت حافظهٔ فعال به حافظهٔ ذخیره شده کمتر می گردد. نتیجه این است که گرچه دنیا بیش از هر زمان دیگری می نویسد، کمتر از هر زمان دیگری به یاد می سپارد.
در چنین فضایی، تنها چیزهایی باقی می مانند که مدام بازفراوری می شوند. حافظه، دیگر به بایگانی وابسته نیست بلکه به گردش. اگر چیزی بازنشر نگردد، می میرد حتی اگر در سرورهای بی انتها باقی بماند. در عصر دیجیتال، بقا در حافظه مساوی با بقا در جریان است.
6. الگوریتم ها و اقتصاد فراموشی
الگوریتم های پلتفرم ها برای حفظ توجه کاربران طراحی شده اند. اما همین طراحی، به شکلی ساختاری حافظه را نابود می نماید. الگوریتم ها پست نو را بالاتر می برند و پست قدیمی را به عمق دفن می نمایند. این منطق، که در اقتصاد توجه حیاتی است، چرخه ای از تماشا و فراموش کردن می سازد.
می توان گفت که فراموشی بخشی از مدل مالی شبکه های اجتماعی است. اگر کاربران همه چیز را به یاد می آوردند، دیگر احتیاجی به مرور مداوم و اسکرول بی انتها نداشتند. تازه سازی فید، همان لحظه ای است که خاطره پاک می گردد.
در نتیجه، الگوریتم ها حافظه را نه حفظ می نمایند و نه حذف، بلکه آن را تعلیق می نمایند. داده ها همواره وجود دارند اما دیده نمی شوند. آنچه دیده نمی گردد، برای فکر انسانی وجود ندارد. این گونه است که فراموشی دیجیتال، محصول تماشا بی وقفه است.
7. زوال اقتدار فرهنگی
در دنیای پیش از اینترنت، رسانه ها نوعی اقتدار حافظه بودند. روزنامه ها، تلویزیون و ناشران تصمیم می گرفتند چه چیزی در تاریخ بماند. اما امروز هر کاربر، یک فراورینماینده است و این تکثر صداها، نظم حافظه را شکسته است.
وقتی همه سخن می گویند، هیچ کس شنیده نمی گردد. به همین علت، چهره های بزرگ فرهنگی به سختی در فکر جمعی ماندگار می شوند. حتی ستاره های سینما یا سیاست، در برابر موج محتوای روزمره ناپدید می شوند.
این فروپاشی اقتدار حافظه، به دموکراتیزه شدن صداها یاری نموده اما بهایش، از بین رفتن وزن تاریخی نام هاست. در دنیای که هر روز هزاران نفر ویروسی (viral) می شوند، هیچ کس واقعاً نماد (iconic) نمی ماند.
8. سرعت در برابر عمق
فراموشی در عصر اینترنت، نتیجهٔ سرعت است. پلتفرم ها از کاربران می خواهند سریع بنویسند، سریع بخوانند و سریع واکنش دهند. اما فکر برای یادآوری، احتیاج به تأمل (reflection) دارد. اگر چیزی را سریع ببینیم، در فکر ما ثبت نمی گردد.
در علوم شناختی (cognitive sciences)، فرایند تثبیت حافظه (memory consolidation) احتیاجمند زمان و تکرار است. اما الگوریتم ها بر عکس عمل می نمایند. آن ها ما را از تأمل بازمی دارند تا تعامل بیشتر فراوری کنیم.
در این شرایط، حتی وقایع بزرگ هم زود محو می شوند. بحران های دنیای، فاجعه ها یا مرگ چهره های مشهور، فقط چند روز در صدر خبرها می مانند و بعد ناپدید می شوند. ما نه به علت بی احساسی، بلکه به علت بی وقفگی، نمی توانیم یاد نگه داریم.
9. فقدان مرجعیت و روایت
در دوران پیش از اینترنت، حافظهٔ جمعی بر روایت (narrative) پایدار بود. تاریخ، به وسیله مورخان نوشته می شد و روایت های فرهنگی، مسیر فکر جامعه را می ساختند. امروز اما هیچ روایت مرکزی وجود ندارد. هر فرد، تکه ای از واقعیت را بازنشر می نماید و حافظهٔ جمعی به تکه هایی پراکنده تبدیل شده است.
این چندپاره گی حافظه (fragmented memory) باعث می گردد که هیچ رویدادی عمق تاریخی نیابد. ما می دانیم چه اتفاقی افتاده اما نمی دانیم چه معنایی دارد. حافظه، فقط دانستن نیست، بلکه درک تداوم است.
وقتی تداوم از بین برود، حافظه به لحظه فرو می کاهد. شبکه های اجتماعی با ساختار لحظه ای خود، زمان را به رشته ای از اکنون ها تبدیل نموده اند. در چنین دنیای، فراموشی نه فقط طبیعی، بلکه لازم است چون گذشته دیگر جایی ندارد.
10. جاودانگی ظاهری، زوال واقعی
در تناقضی آشکار، عصر اینترنت جاودانگی فنی را برای همه فراهم نموده است. هر پست در سرورهای بی انتها ذخیره می گردد و هیچ چیز واقعاً پاک نمی گردد. اما در عین حال، هیچ چیز واقعاً زنده نمی ماند.
این شرایط را می توان جاودانگی بی حافظه (immortal amnesia) نامید. داده ها می مانند اما معنا می رود. ما دنیای از آرشیوهای غیرفعال ساخته ایم که در آن هر چیز هست اما هیچ چیز دیده نمی گردد.
اگر در گذشته، فراموشی نتیجهٔ گذر زمان بود، امروز نتیجهٔ حضور بیش ازحد است. هرچه بیشتر می نویسیم و می بینیم، کمتر به یاد می سپاریم. جاودانگی دیجیتال، حافظه را از معنا تهی نموده است. در چنین شرایطی، شاید ماندگاری واقعی تنها در چیزهایی باشد که دیده نمی شوند اما در فکر اثر گذاشته اند.
خلاصه نهایی
فراموشی در عصر اینترنت دیگر نشانهٔ ضعف حافظه نیست، بلکه نتیجهٔ سازوکارهای فرهنگی و فناورانه ای است که بر اساس سرعت و مصرف ساخته شده اند. در دنیا امروز، محتوا همان قدر سریع که خلق می گردد، از فکر جمعی پاک می گردد. حافظهٔ جمعی ما، به حافظهٔ کوتاه مدتی شبیه شده است که فقط با تحریک تازه زنده می ماند.
الگوریتم ها، زمان را به جریان بی وقفه ای از اکنون ها تبدیل نموده اند و هر اکنون پیشین را می بلعند. این چرخه باعث شده هیچ نامی، حتی با میلیون ها دنبال نماینده، عمق تاریخی پیدا نکند. جاودانگی دیجیتال، جای ماندگاری انسانی را گرفته اما بدون معناست.
در این میان، فکر انسان برای بقا، فراموشی را به عنوان مکانیسم دفاعی برگزیده است. ما در برابر طوفان داده، تنها با بی اعتنایی دوام می آوریم. در عصر فید و نوتیفیکیشن، ماندگاری نه در حضور پیوسته بلکه در معنا و تأثیر خلاصه می گردد. شاید آیندهٔ حافظه، نه در حجم داده ها بلکه در کیفیت چیزهایی باشد که ارزش یادآوری دارند.
❓ سؤالات رایج (FAQ)
1. چرا انسان ها در عصر اینترنت سریع تر از گذشته فراموش می نمایند؟
زیرا فکر در معرض حجم بزرگ اطلاعات قرار گرفته و برای بقا ناچار است بیشتر حذف کند. فراموشی واکنشی طبیعی به بیش تحریکی شناختی است.
2. آیا اینترنت حافظهٔ بشر را ضعیف نموده است؟
نه مستقیماً، اما تمرکز و تداوم توجه را کاهش داده است. فکر دیگر تمایل ندارد معنایی را دنبال کند که پاداش فوری ندارد.
3. نقش الگوریتم ها در تسریع فراموشی چیست؟
الگوریتم ها محتوا را بر اساس تازگی نمایش می دهند، نه اهمیت. در نتیجه، هر چیز قدیمی به صورت ساختاری از دید خارج می گردد.
4. چرا با وجود ذخیرهٔ داده ها، حافظهٔ جمعی فقیرتر شده است؟
زیرا داده بدون بازبینی و بازفراوری، زنده نمی ماند. حافظه، فرایند بازگویی و تداوم است، نه صرفاً نگهداری در سرور.
5. آیا می توان در عصر دیجیتال جاودانه ماند؟
فقط اگر معنا آفریده گردد نه صرفاً محتوا. آنچه احساس، ایده یا روایت خلق می نماید، می تواند از طوفان فراموشی بگذرد.
6. آیندهٔ حافظهٔ انسانی در این فضا چگونه خواهد بود؟
به احتمال زیاد به دو شاخه تقسیم می گردد: حافظهٔ ماشینی که همه چیز را حفظ می نماید، و حافظهٔ انسانی که فقط چیزهای مهم را نگه می دارد. تضاد میان این دو، آیندهٔ فکر ما را شکل خواهد داد.
For international readers:
You are reading 1pezeshk.com, founded and written by Dr. Alireza Majidi - the oldest still-active Persian weblog - mainly written in Persian but sometimes visible in English search results by coincidence.
The title of this post is Why Forgetting Happens Faster Than Fame in the Internet Age. It examines how algorithms, overstimulation, and cultural shifts have made our collective memory short-lived, turning fame into a brief pulse rather than a lasting legacy.
You can use your preferred automatic translator or your browsers built-in translation feature to read this article in English.
دکتر علیرضا مجیدی
پزشک، نویسنده و بنیان گذار وبلاگ خبرنگاران
دکتر علیرضا مجیدی، نویسنده و بنیان گذار وبلاگ خبرنگاران .
با بیش از 20 سال نویسندگی ترکیبی مستمر در زمینهٔ پزشکی، فناوری، سینما، کتاب و فرهنگ.
باشد که با هم متفاوت بیاندیشیم!
دربارهٔ علیرضا مجیدی در خبرنگاران